کارل پوپر، شناخت را جستجوی حقيقت می داند، جستجويی پر وسواس برای يافتن نظريه هايی عينی، واقعی و توضيح دهنده. از ديد وی، جستجوی حقيقت را نبايد با جستجو برای رسيدن به يقين و قطعيت يکی گرفت و بايد ميان آن دو تفاوتی دقيق قائل شد.
وظيفه و هدف فعاليت علمی نیز چنين است: نزديکتر شدن به حقيقت عينی.
برای پوپر دانش ما همواره فرضيه سان است؛ چيزی نيست جز دانش حدسی که با نظريه های درست قابل ابطال می باشد .
حقيقت از نظر پوپر نظريه يا گزاره ای حقيقی است که توصيف آن از چگونگی امر، با واقعيت منطبق باشد. از نظر وی، هر اظهارنظر صريحا فرمولبندی شده، يا حقيقی است يا کاذب و اگر کاذب باشد، عکس آن حقيقی است. بنابراين درست به اندازه اظهارنظرهای درست و حقيقی، اظهارنظرهای نادرست و غيرحقيقی وجود دارد.
وی، تواضع عقلی را يکی از بزرگترين فضيلتهای روشنفکری می داند و يادآوری می کند که بزرگترين انديشمندان همواره فروتن بوده اند و تصريح می کند که متفکران و دانشمندان اگر چه در زمينه ی چيزهای کمی که می دانند با انسانهای عادی تفاوتهایی دارند، اما در زمينه ی نادانی بی پايان خود، با بقيه يکسانند.
درجایی می گوید : اگر مسأله ای که من تلاش می کنم آنرا از طريق فرضيه ی خود توضيح دهم برايت جالب است، می توانی به من لطف بزرگی بکنی و آن اينکه فرضيه ی مرا بطور واقعگرايانه و تا آنجا که برايت امکان پذير است مورد نقد و سنجش قراردهی! و با آزمونی ادعای مرا ابطال گردانی، من حاضرم تو را در ابطال فرضيه ام با تمام نيرو ياری دهم .
واقعيت و آموزه سه جهان
کارل پوپر، واقعيت را به بخشهای سه گانه تقسيم می کند و نام هر بخش را جهان ( به معنای کوچکتر آن و نه به معنای کيهان يا کائنات)می گذارد و ترتيب سه جهان را برپايه ی قدمت آنها می داند. جهان يک، دربرگيرنده ی واقعيتهای مادی است.
سياره ی ما و همه ی موجودات زنده و غيرزنده و نيز اجرام سماوی و در واقع کل جهان ماديات، جهان اول را می سازند جهان دو ، جهان تجربه های مستقيم و ذهنی آگاهانه و غير آگاهانه است که شامل انسان و موجودات زنده ی ديگر نيز که دارای تجربه هايی از اين دست باشند، می شود.
اما جهان سه که مردم شناسان آن را «فرهنگ»می نامند، جهان فراورده های عينی روح انسانی و لذا جهان فراورده های بخش انسانی جهان دوم است. اين جهان، دربرگيرنده ی چيزهايی مانند : علوم انسانی، کتابها، سمفونی ها، آثار نقاشی و مجسمه سازی و در عين حال محصولاتی چون کامپيوتر و هواپيما و ساير اشياء مادی نيز هست که در همزمان به جهان اول هم تعلق دارد. این سه جهان در کنش متقابل با هم بوده و به نوعی بر يکديگر تأثير می گذارند.
بر پايه ی آموزه ی سه جهانی پوپر، ما نمی دانيم که جهان یک چگونه پديد آمده است؟ اگر فرضيه «انفجار بزرگ » يا «ترکش آغازين» واقعيت داشته باشد، نخستين چيزی که پديدار شده است، نور است و در واقع نوری با موج کوتاه. سپس به گفته ی فيزيکدانان، الکترونها و نوترونها و هسته های اتم هيدروژن و هليوم به وجود آمده، چون محیط هنوز برای اتمها خيلی داغ بوده است. بنابراين می توان حدس زد که پيش از پيدايش جهان یک، جهانی غيرمادی و يا پيش مادی وجود داشته است.
در گستره جهان موجودات زنده، فعاليت اصلی متوجه حل مسائل است. اين حل مسأله، در همه ی موجودات زنده، از طریق آزمودن و يافتن و منهدم کردن خطا به دست می آید. و اين به معنی تأثير متقابل موجود زنده با زيست جهان پيرامون آن می باشد. در اين تاثير متقابل، گاهی اوقات آگاهی شروع به فعاليت می کند. آگاهی مربوط به جهان دو احتمالا از آغاز يک آگاهی ارزشياب و شناسنده و به عبارت ديگر آگاهی حل کننده ی مسأله بوده است. بنابر حدس پوپر، اين فعاليت مربوط به حل مسأله از ابتدا در بخش زنده ی جهان یک وجود داشته که به جهان دو يعنی جهان آگاهی ارتقاء يافته است.
اما اين به آن معنا نيست که آگاهی به طور دائم مانند موجود زنده در حال حل مسأله است، اگر چه اين امر يکی از کارکردهای اصلی بيولوژيک آن است. به عقيده ی پوپر، کارکرد اوليه ی آگاهی اين بوده است که موفقيت و عدم موفقيت را برآورد و در اشکال شادی و درد به موجود زنده منتقل کند و بدينسان به او نشان دهد که در حل مساله، در راه درستی گام نهاده است يا خير.
پوپر برعکس استقراءگرایان که عقیده داشتند علم از مشاهده آغاز می شود. بر این عقیده بود که علم از مسائل آغاز می شود و به مسائل نیز خاتمه می یابد.
کارل پوپر را برجسته ترين نماينده ی فکری «خردگرايی سنجشگر » می دانند. اين نحله ی فکری، بيش از آنکه به دنبال مسائل آکادميک فلسفی باشد، خود را متوجه علوم تجربی م یداند و به طرح پرسشهای واقعی سياست عملی می پردازد. خود پوپر معتقد است که انديشه ی فلسفی بايد مشغوليت همه ی روشنفکران باشد، دشوارگويان و دشوارنويسان به کرات مورد سرزنش پوپر واقع شده اند و وی آنان را به جادوگرانی تشبيه می کند که خود را درپشت چادری از الفاظ پر طمطراق پنهان کرده اند تا همگان بپندارند که فلسفه چيزی پيچيده و اسرارآميز و مذهب خردمندان است و نمی توان رموز آن را بر مردم عادی آشکار ساخت.
می توان تشخيص داد که انديشه ی پوپر از يکطرف متأثر از فلسفه ی سقراط و از طرف ديگر تحت تأثير فلسفه ی روشنگری است. اين جمله ی معروف سقراط: «می دانم که هيچ نمیدانم»
بی ترديد در شيوه ی تفکر پوپر نقش بزرگی داشته است. پوپر بر اين نظر است که حل هر مسأله ای به پيدايش مسأله ی تاز ه ای منجر می گردد و هر چه انسان بيشتر درباره ی جهان بداند، معرفت او نسبت به آنچه که نمی داند آگاهانه تر و صريح تر است و لذا نادانی انسان را پايانی نيست.
پوپر اين عقيده ی خود را در جملات زيبايی به اين صورت بيان می کند: « هنگامی که به بی کرانگی آسمان پرستاره نظر می دوزيم، تخمينی از بی کرانگی نادانی خود به دست می آوريم. اگر چه عظمت کيهان ژرفترين دليل نادانی ما نيست؛ اما يکی از دلايل آن است ».
پوپر با قيم مآبی و همه ی اشکال تام گرايی به ستيز بر می خيزد، وی بويژه در آغاز دارای گرايش نئوکانتی بود و همه جا از ايمانوئل کانت به عنوان فيلسوف آزادی و انسانيت ياد کرده است. پوپر با تکيه بر روح فلسفه ی روشنگری، به سهم خود تلاش می ورزد تا انسانها به گفته ی تاريخی کانت، شهامت استفاده از خرد خود را بيابند .
خود کانت درباره ایده روشنگری چه می گوید. او می نویسد: «روشنگری، برون رفت انسان از نابالغی خود کرده است. نابالغی یعنی ناتوانی در به کاربردن فهم خویش بدون رهنمود دیگری. این نابالغی هنگامی خودکرده است که علت آن نه کاستی فهم، بلکه کاستی عزم و دلیری در به کاربردن فهم خویش بدون رهنمود دیگری باشد.
فيلسوف خردگراي سنجش گر
کارل ریموند پاپر یا پوپر در سال ۱۹۰۲ در يک خانواده ی يهودی که به مسيحيت پروتستان گرويده بود در وین زاده شد. او یکی از بزرگترین فیلسوفان علم سده بیستم و استاد مدرسه امور اقتصادی
لندن بود. پوپر به دلیل کوشش هایش در رد روش علمی طرفداران اثبات گرایان از طریق پیشبرد روش ابطال پذیری تجربی شناخته شد و به جهت مخالفت اش با دانش برآمده از قیاس و استدلال کلاسیک (ارسطویی-افلاطونی) و دفاع از خردگرایی انتقادی مورد توجه معاصرین قرارگرفت . و با بنیادگذاری نخستین فلسفه انتقادی غیر توجیه گرانه در تاریخ فلسفه و دفاع نیرومندش از لیبرال دموکراسی واصول انتقادگرایی اجتماعی که به نظر او امکان ظهور جامعه باز را فراهم می کنند، شهرت جهانی یافت .
گفته است هنگامی که ۱۳ ساله بودم، مارکسیت شدم، در ۱۷ سالگی ضد مارکسیت شدم، اما تا ۳۰ سالگی سوسیالیست ماندم و اگر پیوند سوسیالیسم و آزادی فردی ممکن بود، هنوز سوسیالیسم بودم .
از دوران کودکی و در حين تحصيل کار هم مي کرد. زماني شاگرد قفسه سازي و مدتي مددکار اجتماعي کودکان بي سرپرست بود.
مدارج علمي اش عبارتند از دکتراي فلسفه از دانشگاه وين، دکتري ادبيات از دانشگاه لندن و چند دکتري افتخاري حقوق، ادبيات، علوم طبيعي، فلسفه، علوم سياسي، از دانشگاه هاي شيکاگو، واريک و کنتربوري، سالفرد و گلف، وين، مانهايم و زالتسبورگ، فرانکفورت، کمبريج، گوستاو و آدولف، آکسفورد .
کارل ریموند پوپر در سال ۱۹۸۲ به دلیل آنچه خدمات ارزنده اش به دانش بشری ذکر شده است توسط ملکه انگلیس به عنوان «سر » ملقب شد و در سال ۱۹۹۴ چشم از جهان فروبست،
در حالی که روح کاونده و انديشه های روشن و مؤثرش، از طريق ارثيه ی معنوی او همچنان پويا و زنده است.
مشهورترین آثار : در زمینه فلسفه علم، منطق اکتشاف علمی -شناخت عینی – حد سها و ابطال ها می باشد.
همچنین وی دو کتاب «فقر تاريخي گري » و «جامعه باز و دشمنانش » را در حمله به شالوده هاي فلسفي فاشيسم و مارکسيسم به رشته تحرير درآورد. پوپر تصريح می کند که اين دو اثر تلاش او را در مقابله با جنگ، در دفاع از آزادی و در مخالفت با نفوذ انديشه های تام گرايانه و اقتدارطلبانه نشان می دهد و بايد به منزله ی سهم او در فلسفه ی سنجشگرانه ی سياسی و هشداری عليه خطر خرافات تاريخی قلمداد شود.
در مبحث آزادی در جاهای گوناگون خود را با کانت هم رأی میبیند و تز آزادی خود را براساس این تعریف کانت از آزادی که : « ما به جامعه ای نیاز داریم که آزادی هر فرد با آزادی دیگران سازگار باشد » بنا می نهد.
منابع:
www.philosophers.atspace.com
www.pajoohe.com
www.iptra.ir