آیا به گمان شما بین اخلاق انسانها و فضایی که در آن زندگی می کنند رابطه ای وجود دارد؟ برای روشن شدن ارتباط میان اخلاق و محیط زیست بایسته است دو محور اساسی مورد بحث قرار گیرد.
الف- اصل توازن
خداوند تعالی در ظاهر و باطن همه موجودات قوانین و اندازه هایی قرار داده است كه سلامتی و تكامل موجودات بدان وابسته است. اگر موجودی در سیر و حركت خویش از اندازه های تعریف شده خارج شده و دچار آفت شود، از تكامل باز می ماند و به هدف تكاملی خویش نمی رسد، و چه بسا این بازماندگی به نابودی و هلاكت آن موجود بینجامد.
این قوانین طبیعی در همه موجودات وجود دارد و انسان نیز به عنوان پیچیده ترین موجود، همین قوانین را به صورت دقیق تر در درون و برون (جسم و روح) خود دارد.
اخلاق به اندازه ها و قوانین درون (صفات باطنی) انسان میپردازد.به عبارت دیگر علم اخلاق از محاسبات، مقادیر و حد و مرزهای جهان باطن و ملكوت بحث میكند. اما از آن جایی كه عالم ملكوت و جهان درون بر جهان برون و عالم ملك و ماده، تقدم و اشراف دارد، اگر در مقادیر و اندازه ملكوتی و باطنی خلل پدید آید، آثار و تبعات ویرانگرش دامن جهان ماده و عالم ملك را خواهد گرفت.
جهت توضیح، مثالی می آوریم:
یكی از قوانینی كه در فطرت و درون انسان ها تعبیه شده است، میل به كمال مطلق است. یعنی هر انسانی بر اساس فطرت و میل درونی خود به سوی چیزهایی تمایل دارد كه پایان ناپذیر، بینقص و مطلق باشند، مانند زیبایی مطلق، ثروت مطلق، دانش مطلق. می دانیم كه همه این موارد به صورت مطلق، بینقص و پایانناپذیر تنها در خداوند تعالی وجود دارد، و در جهان هیچ چیز مطلق یافت نمی شود. بنابراین انسان بر اساس میل درونی و تمایل فطری خود خداجو می باشد.
حال اگر انسان این قانون و تقدیر فطری و باطنی خود را بر هم زند، یعنی در دنیای فناپذیر و محدود، مطلق ها را جستجو كند، مجموعه ای از ناهنجاریهای فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بروز پیدا خواهد كرد، یعنی همه اندازه ها، تقدیرات و قوانین درون و برون درهم خواهد ریخت.
زیرا جهان ماده محدود، آسیب پذیر و فانی است و اگر بنا باشد همه انسان ها آرزوهای مطلق خود را در دنیا و جهان ماده جستجو كنند، یعنی با خواسته های نامحدود و مطلق بر سر سفره محدود و فانی بنشینند چه اتفاقی خواهد افتاد؟
معلوم است! جنگ، نزاع، كشتار، زیاده خواهی، تجاوز از حد و حق خود، اختلاف و چند دستگی، اضطراب، دروغ، غیبت، تهمت، سرقت، گران فروشی، جنایت، رشوه، خودكشی، ستم و بیعدالتی، نابودی جنگل ها، تولید بیرویه سلاح، مصرف زدگی، نیازسازی برای تولید بیشتر و به دنبال آن تخریب طبیعت، افزایش گازهای گلخانه ای، كاهش غلظت لایه ازن، آلودگی خاك، آب، هوا و گیاهان، استعمار، استثمار و ….
در مقابل، اگر انسان ها بر اساس خواسته های فطری و درونی خود حركت كنند و مطلق واقعی را در خدا و ارزش های الهی بجویند، به محیط زیست به چشم گاو شیرده نگاه نمیكنند كه تنها باید آن را دوشید. طبیعت در نظرشان هدف سلطه جویی، فخر فروشی و لذت جویی های نامحدود نخواهد بود بلكه طبیعت و محیط زیست برای چنین انسانی وسیله حركت و تكامل خواهد بود.
انسان خدا باور طبیعت را منزل شخصی خود نمیداند و به خود این حق را نمی دهد كه محیط زیست همه نسل ها را جولانگاه هوسهای شخصی خود قرار دهد و بخواهد اشتهای سیری ناپذیر خود را از طریق این سفره محدود ارضا كند. بلكه طبیعت در نظرش امانت خداست كه به طور موقت بدو سپرده شده است و باید از آن مراقبت كند و سالم به دست دیگر بندگان خدا و نسل های آینده بسپارد.
انسان؛ جانشین خدا در زمین، امانتدار و نماینده پروردگار برای تعمیر و آبادانی طبیعت است. پس تا زمانی می تواند بر پست نمایندگی تكیه زند كه از منشور و مقررات آن عدول نكرده باشد. در غیر این صورت، انسان تخریب گر طبیعت نه تنها امین خدا نیست كه خائن و مطرود درگاه پروردگار است.
این بحث را می توان از زاویه ای دیگر نیز مطرح كرد و آن این كه: در درون و برون همه اشیای جهان به صورت تكوینی قوانین كامل كار گذاشته شده است كه در حقیقت این قوانین همان مقادیر، موازین، تقدیرات و اندازه های آنهاست. اگر این اندازه ها در موجودی سالم بماند آن موجود می تواند استعدادهای خود را بروز داده و به كمال خود برسد.
چند مثال:
آب در صورتی می تواند حیات بخش باشد و استعداد حیاتی خود « و جعلنا من الماء كل شی ء حی » را به ظهور رساند كه اندازه ی H2O آن محفوظ بماند. حال اگر مواد زائد صنعتی، و آلاینده های شیمیایی وارد آب شود و اندازه آن را بر هم زند، و یا غلظ DO آن به زیرسطح موردنیاز برای بقای زیست طبیعی در آن دربیاید، این آب نه مفید، كه مضر، و نه حیات بخش، كه مرگبار خواهد بود.
هوا از گازهای گوناگون به شكلی كه هر یك خواص شیمیایی خود را حفظ كرده اند، تركیب یافته است. هوا تقریباً شامل ۷۸ درصد ازت، ۲۱ درصد اكسیژن و مقدار بسیار اندكی از ایندریك كربونیك و آرگون و گازهای دیگر تشكیل شده است كه با تغییر اندازه و درصد هر یك از مواد و یا ورود گازهای زیان بخش به درون تركیب یاد شده به جای « ممد حیات و مفرح ذات » بودن، اندوهبار و ممد ممات خواهد بود.
در زنجیره « آب، خاك، گیاه، اتمسفر » ، خاک را میتوان مخزنی دانست كه آب را موقتاً در خود ذخیره كرده و سپس به تدریج در اختیار گیاه قرار میدهد. نیروهای موئینه ای و جاذبه خاك را در داخل منافذ خاك نگهداری میكنند. نیروی موئینه ای به دلیل چسبندگی ذرات خاك با آب و كشش سطحی مولكول های آب به وجود می آید و نیروهای جاذبه ای به دلیل بار منفی سطح ذرات رس است كه بخش مثبت مولكول های قطبی آب را به خود میچسباند. برای این كه آب بتواند درخاك جریان پیدا كند باید نیرویی كه آب را به طرف ریشه میكشاند بر این نیروها غلبه نماید. حداقل نیروی لازم برای استخراج آب بستگی به رطوبت خاك و نوع خاك دارد. منحنی مشخصه رطوبتی خاك كه رابطه بین درصد رطوبت خاك و پتانسیل آب می باشد نشاندهنده ی آن است كه با یك نیروی معین چه مقدار آب می توان از خاك استخراج كرد.
در این فرآیند اگرچه یكی از حلقات زنجیره مفقود باشد یا نسبت و اندازه خود را از دست دهد و یا دچار آلودگی شود، رشد گیاه دچار اختلال شده یا موجب مرگ گیاه میگردد.
در تمامی ذرات اشیاء این جهان و نیز رابطه و تعامل اشیاء با یكدیگر چنین قوانین دقیقی حاكم است. این قوانین تكوینی در روح و جسم انسان نیز وجود دارد. به عنوان مثال چشم انسان به گونه ای آفریده شده است كه باید در اندازه های معینی از نور بسر برد، اگر چشم انسان به نور بسیار شدید خیره شود و یا مدتی طولانی در تاریكی قرار گیرد، آسیب دیده و حتی بینایی خود را از دست می دهد.
یا گوش انسان به گونه ای آفریده شده است كه در برابر صداهای خارج از اندازه و فركانس هایی ناهمگون با دستگاه گیرنده اش، آسیب می بیند. حال اگر گوش انسان در معرض شدت صوتی برابر با ۱۴۰ دسی بل، كه تقریباً چهار برابر صدای عادی و دو برابر صدای مجاز است قرار گیرد، گوش آسیب دیده و چه بسا عوارض جبران ناپذیری برای انسان در پی خواهد داشت.
ب- پیامبران؛ سفیران الهی محیط زیست
در روح انسان نیز قوانین و اندازه هایی وجود دارد كه سلامتی روانی و حفظ و تعادل انسانها بدانها وابسته است. از آن جایی كه اندازه های روحی و تعادل در سیستم روانی انسان بسیار پر اهمیت بوده و بر هم خوردن آنها موجب اختلال در نظام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه میشود، خداوند متعال علاوه بر نیروی عقل، كه اگر سالم باشد می تواند این نظام را حفظ كند، از این جهت در روایات از عقل به عنوان پیامبر درون یاد شده، سفیرانی از بیرون فرستاد تا عقل را از آفات در امان نگهداشته و سیستم نظام بخشی و نظارتی عقل را تقویت كنند و انسان را از خطرات قانون شكنی و عدم تعادل آگاه نمایند. زیرا همانطور كه گفته شد قانون شكنیها و عدم توازن درونی انسان منجر به قانون شكنی ها و بر هم خوردن نظام جامعه، طبیعت و محیط زیست انسان میگردد.
خداوند دانای اسرار میدانست كه انسان با حفظ توازن عقلی و روحی می تواند به پیشرفتهای موردنظر خود دست یابد و البته پیشرفت بدون تخریب محیط زیست، اما با بر هم خوردن توازن و درون انسان و نفس كه جهان اكبر است، دنیای برون یعنی جهان اصغر نیز دچار آشوب و عدم توازن خواهد شد زیر انسان با مجموعه ذهن و دل و تخیل است كه سازنده سیاست، فرهنگ و اقتصاد و اجتماع میگردد. بر هم خوردن توازن در درون انسان موجب هرج و مرج و عدم تعادل در جهان برون خواهد شد.
بهترین شاهد این مدعا جهان آشفته عصر ماست كه با وجود نظام و انضباطهای پیچیده بیرونی، سازمانهای عریض و طویل حقوقی، دستگاههای مجهز پلیسی و بالابودن سطح آگاهیها و حتی ریشه كن شدن بیسوادی در برخی كشوها، با این حال آمار جرم و جنایت، خودكشی و جنگ روز به روز افزایش یافته که طوری كه در سطح بین المللی و حتی در مجامع حقوقی و بشر دوستانه حرف اول را زور و زر می زند نه عدالت.
بنابراین اطاعت از خدا، انسان را از كج روی، افراط و تفریط حفظ كرده، اعتدال و توازن در رفتار، گفتار و پندار ایجاد میكند. از همین روست كه برخی متفكران اسلامی كه در مباحث اخلاقی اسلام تحقیق كرده اند پایه و معیار اخلاق را نه حسن و قبح بلكه « نظام بخشی قوا و غرائز » می دانند. می گویند:
همانگونه كه علم پزشكی كارش نظام دادن قوای بدنی است، علم اخلاق نیز كارش نظام دادن قوای روحی است. زیرا انسان از نظر روحی، نیروها و غرائزی دارد كه هریك از آنها وظایف و تكالیفی دارند. انسان باید حد و اندازه هر نیرویی را نگاه دارد و حق هریك را به درستی ادا كند اگر بیش از حق یا كمتر از حق هر نیرویی به او دهد موجب فساد و تباهی آن نیرو خواهد شد. به عنوان مثال اگر به ارضای شهوت و نیاز جنسی خود از راه حلال نپردازد، به عوارض روحی دچار می شود و اگر افسار گسیخته نیز عمل كند و حد و مرزی برای تحقق این میل نشناسد علاوه بر عوارض نامطلوب در خود و اختلال در سلامت روانی خویش، موجب بروز اختلال در نظام اجتماعی نیز خواهد شد.
پس انسان باید همه قوای روحی خود مانند قوه عقل و اراده خود را پرورش دهد تا بتواند بر عادات و شهوات خود حكومت كند و توازن را در آنها نگاه دارد.
ریشه یابی مشكلات زیست محیطی
پس از روشن شدن معنای اخلاق و محیط زیست و نقش كلیدی اخلاق در حل بحران ها، با جرأت میتوان این ادعا را مطرح كرد كه ریشه و اساس مشكلات زیست محیطی بشر شكست و انهدام ارزش ها و بنیادهای اخلاقی است. اگرچه این ادعا برگرفته از آموزه های دینی و نیز تجربه ای است كه از دنیای معاصر داریم اما در مغرب زمین تعدادی از اندیشمندان نیز به همین نتیجه رسیده اند؛ نه از راه آموزه های دینی بلكه تنها با تجزیه و تحلیل تجربه چند صد ساله دنیای غرب در دین زدایی و نفی ارز شهای اخلاقی و علم تجربی را معیار همه ارزشها دانستن.
این اندیشمندان با تكیه بر این نكته كه با وجود گسترش علوم تجربی و پیشرفت صنعت و رفاه، بحران ها روز به روز در حال افزایش و گسترش است. كلید درمان این سردرگمی ها، بحران ها و تخریب بی امان محیط زیست را احیای ارزشهای اخلاق دانسته اند.
جامعه شناس و فیلسوف بنام مغرب زمین « سوروكین » میگوید: با وجود توسعه وسایل فنی و صنعتی و تكنیكی، هنوز ما به مراتب بیش از هر زمان دیگر احساس فقر اخلاقی و انسانی میكنیم.
« كامیل فلاماریون »می نویسد: بسیار غم انگیزاست این كه از طرفی خورد و خوراكمان روز به روز ترقی كند اما به خاطر حرص و ولع مادی و شهوت طلبی های جسمی، روز به روز گرمای قلب هایمان فروكش كرده و سرد و سردتر شود و گل های زندگیمان پرپر گردد.
« برژینسكی » مشاور امنیتی آمریكا در دوران ریاست جمهوری كارتر گفته است: جامعه ای كه در شهوتها غوطه ور باشد نخواهد توانست قانونگذار اخلاقی جهان شود و هر تمدنی كه از اخلاق تهی باشد، از درون پاشیده و متلاشی می شود.
بنابراین می توان در یك نگاه كلی نتیجه گرفت كه بحران زیست محیطی نیز همانند دیگر بحران های برآمده از فرهنگ مادی گرا، زمینه ها و پشتوانه های فلسفی و اخلاقی دارد. اگر انسان، ماده را اساس جهت گیری های اصیل آمال خود بداند و ارزش های این جهانی و مادی را مقدم بر روح و ارزش های آن جهانی تلقی كند(ماتریالیسم)، علم و دانش را به كشف قوانین طبیعت و پدیده های آن منحصر كند (سیانتیسیم)و هدف انسان از علم را نیز نه كشف حقیقت كه كسب قدرت و سلطه بر طبیعت و تسخیر آن معرفی نماید (تفسیر بیكنی از علم)
عقل انسان را از آسمان به زمین كشیده و آن را در عالم ماده محبوس كند (راسیونالیسم)، انسان را برای رسیدن به هدف خود یعنی لذت از طبیعت به طور مطلق و البته در چارچوب قانون خود ساخته، آزاد بداند (لیبراسیم)و حقی برای خدا و پیام های آسمانی در تعیین ضوابط و معیار استفاده از طبیعت و انسان است. زیرا انسان نامحدود طلب، لذت پرست، زاده حیوان كه نه آغازی مبارك دارد و نه پایانی مشخص، نه قانونی مقدس كه وی را از زیاده خواهی و تجاوز طلبی باز دارد و نه سرانجامی كه وی را از قانون شكنی هایش بترساند یا به قانون گرایی هایش پاداش دهد.
چنین انسان هایی را در باغی كوچك به نام طبیعت كه به راستی در برابر آرزوهای بی پایان انسان كوچك است، رهاكردن، آیا نتیجه ای جز جنگ و كشتار، ظهور دیكتاتورهای اقتصاد و سیاست، نابودی گیاهان و آلودگی آب و خاك و هوا و انتشار بیماری های نو به نو و… دارد؟
اگر انسانهای زاده ی میمون و مخلوق تصادف و بی مبدأ و معاد را در این جنگل نامقدس رها كنید و قانونی به نام قانون جنگل، قانون تنازع بقا و نابودی ضعیف ترها به وسیله قوی ترها را برایشان تعریف كنید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چند تن از این میمونزاده های هوشمندتر و چاق و چله تر، با استفاده از امكانات موروثی یا كسبی، ثروت جنگل را به دست گرفته و با تشكیل دیكتاتوری سیاسی و اقتصادی، طبیعت و موجوداتش را آلوده میكنند.
راهكار مشكلات زیست محیطی
بر این باوریم كه دولتها و مؤسسات ملی و بین المللی كه با ادعای سالم سازی محیط زندگی انسان و ایجاد رفاه، صلح و امنیت همگانی تشكیل یافته و به صحنه آمده اند، اگر ده درصد فرصت ها، توان، توجه و بودجه خود را به سالم سازی درونی و نهادینه كردن ارزش های اخلاقی اختصاص دهند، بسیاری از مشكلات زیست محیطی و یا تأثیرگذار بر محیط زیست برطرف خواهد شد.
روشن است كه مراد از ارزش های اخلاقی، ارز شهای پایدار مورد توجه ادیان توحیدی و آسمانی است نه اخلاق بازاری و كاسبكارانه.
دین اسلام نگاهی جامع و دقیق درباره زمین، آسمان، انسان، حیوان، گیاه و دیگر موجودات دارد. اسلام در تعریف انسان، وی را حیوان هوشمند معرفی نمیكند كه تنها هنرش نسبت به دیگر حیوانات، هوش سرشار است كه به كمك آن می تواند حیوانات دیگر را شكار كرده و طبیعت بی جان را تسخیر نماید. اسلام وجه تمایز و فصل تفاوت انسان را با دیگر حیوانات داشتن روح الهی و عنصر ملكوتی میداند. طبیعت را نیز بی جان ندانسته و تمامی موجودات را گویا و بینا و دارای شعور، آگاهی و احساس می داند.
قرآن كریم با صراحت می فرماید:
« و إن من شی ء إلا یسبح بحمده » همه موجودات یاد و تسبیح خدا می گویند.
كوه و دشت و دریا و درختان كه در نظر علوم تجربی موجوداتی گنگ و خاموشند كه تنها به عنوان مواد خام و برای بهره برداری بی رحمانه انسان پدید آمده اند، از نظر اسلام درك و عاطفه دارند به عنوان نمونه رسول خدا با اشاره به كوه احد فرمود:
« هذا احد، جبل یحبنا و نحبه » این كوه احد است، ما را دوست میدارد و ما نیز آن را دوست می داریم.
با چنین نگاهی است كه از قطع بیهوده شاخه های درختان و شكار حیوانات به منظور تفریح و سرگرمی نهی شده است.
هدف زندگی از نظر انسان مادی گرا رسیدن به حداكثر لذت در طبیعت دنیاست كه خود بزرگترین عامل انهدام طبیعت است، اما از دیدگاه اخلاقی انسان تنها به مقدار نیاز واقعی، نه نیاز كاذب خود حق دارد از طبیعت بهره گیرد و طبیعت را نیز سالم به دست نسل های آینده برساند. در این نگاه استفاده مسرفانه و حریصانه از طبیعت ممنوع است و طبیعت مركب حركت دانسته می شود نه جولانگاه ریخت و پاش و اسراف و تبذیر.
به آسانی می توان درباره تفاوت این دو نگاه قضاوت كرد كه كدامیك حافظ طبیعت است و كدامیك مخرب: نگاهی كه انسان را به تماشای راز بزرگ طبیعت فرا میخواند تا از درون آن به حقایق هستی دست یابد (سیر در آفاق) و آن را دستمایه حركتها و معرفت های درونی خود قرار دهد (سیر در انفس)، محیط زیست را مخلوق خدای پاك میداند و محیط زیست با چنین انتسابی، رنگ و بوی قدسی به خود می گیرد. نگاهی كه طبیعت را ابزار وصول به بهشت و مركب حركت به سوی سعادت میداند و بدین ترتیب طبیعت از دو ناحیه مقدس می شود، از ناحیه مبدأ كه دارای اصل و نسبی بزرگ و قدسی است و از ناحیه مقصد كه به بازگشت انسان به سر منزل نیكبختی یاری میرساند.
در برابر این نگاه نگاهی دیگر است كه نگاه مسلط امروز است، نگاهی برخاسته از تمدن مادی گرا که در آن زادگاه انسان طبیعت، ابتدایش طبیعت و پایانش طبیعت است و چاره ای ندارد جز آن كه تمامی آرزوها، تمایلات، آرمان ها و خلاصه لذت هایش را از دل طبیعت بیرون كشد. بیچاره طبیعت كه باید پاسخگوی میلیاردها انسان، با بینهایت آرزو و لذت جویی پایان ناپذیر باشد.
برای انسانی که می خواهد کمی و تنها کمی به اخلاقیات نزدیک شود، دوستی با طبیعت – این موهبت بزرگ الهی-اجتناب ناپذیر است.